زندگی چرا ؟
گاهی اوقات مسائلی در زندگی ما ایرانیها یا هر آدم دیگه ای پیش می آید که از زندگی سیرمان میکند و آرزو میکنیم کاش هیچوقت نبودیم و نباشیم و آنها که حساس ترند ترمز دستی زندگی را میکشند . بیشتر اوقات در چنین لحظاتی فکر میکنیم بدبخت ترین و بدشانس ترین موجود روی زمینیم و آه و ناله ، اشک و سکوت و ... . اما واقعا اینگونه است ؟ از یک طرف با خودم میگویم وقتی آدم تمام چیزهایی را که در زندگی برایش ارزش داشته از دست بدهد یا اینکه بفهمد که تمام تصوراتش غلط از آب درآمده و به نقطه ای می رسد که میفهمد مثلا کسانی را که خیلی قبولشان داشت و از بودنشان آرامش میگرفت فریبش داده اند و خلاصه بگویم حس میکند تنهاست و تمام لحظاتش بر باد رفته و خانه اش بر آب بوده ... در اینصورت دیگر از تعریف زندگی چیزی برایش نمانده که بخواهد دلش را خوش کند و یا بعضی اوقات آدم به پوچی میرسد یعنی حس میکند جامعه در جهل است و تلاش او که فریاد میزند « آی آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید ، یک نفر در آب دارد می سپارد جان ... » به جایی نمی رسد یا حداقل او را و افکار و عقاید و دغدغه هایش را درک نمیکنند چیزی که من همیشه آن را علت موجه اقدام به خودکشی یکی از نویسندگان این کره خاکی می دانستم ، تاکید میکنم میدانستم نه اینکه میدانم !!! اما از طرفی وقتی اینگونه به زندگی نگاه میکنم که چیزی نیست مگر همین لحظاتی که چه خوب و چه بد میگذرانیم و اصلا ترکیب زیبایی از دو تضاد است مثل آب گرم و سرد حمام . یک وقتهایی زیر دوش آب گرم یا سرد قطع میشه اما همیشه که اینطور نیست نه؟! یاد یک حکایتی افتادم روزی برای اربابی خیار نوبر آورده و او و سایر حاضرین هر کدام خیاری برداشته میخوردند . از قضا خیار ارباب چنان تلخ بود که آن را از دست انداخت . غلامی که خیارها راآورده بود نیز در حال خوردن بود . ارباب خیار غلام را گرفت تا مزه تلخ دهانش را تغییر دهد ولی زمانیکه خیار را به دهان گذاشت شوکه شد چرا آن هم تلخ بود رو به غلام کرد و گفت چگونه این خیار تلخ را میخوری و دم بر نمیآوری ؟ غلام گفت جناب ارباب همیشه خیار شیرین میخوردیم حالا یک بار هم تلخ زمین که به آسمان نمیرسد ... قصد تطویل و نصیحت و موعظه ندارم شاید زیاد چیزی را که میخواهم بگویم کش می دهم بخیال اگه نفهمیدید چی میخواستم بگویم دلخور نشوید چون وسط نوشتن گرسنگی از یک طرف و سفره مهیا شده از طرف دیگر ... تا بعد
نظرات شما عزیزان:
سلام مریم خانم از اینکه به ما سر زدی ممنونم . من بالای وبلاگ یه جمله نوشتم اعتقادم اینه که با همه زشتیها و بدیهایی که در زندگی هست درنهایت لحظات زیبایی وجود داره که ارزشش برابر به همه لحظات خوب و بد هست و در نهایت زندگی شیرینه فقط بعضی وقتا قدرشو نمیدونیم . بازم بهمون سر بزن